ای اتفاق سرزده ی ناگهانی ام
ای اتّفاقِ سرزدهی ناگهانیام
در حسرتِ وصالِ تو سر شد جوانیام
عمریست خیره مانده خیالم به عکسِ تو
عمریست پشتِ پنجرهی لَنْتَرَانِیام
در جستوجوی عشقِ تو افتادم از نفس
با این همه مقاومت و سختجانیام
دل کندهام از عشق و شد این راز آشکار
در بندهای محکمِ کفشِ کتانیام
آهسته آه میکشد و سرد میشود
فنجانِ چای تازهدمِ زعفرانیام
محمد عابدینی